مایکل در حالی از خواب برمیخیزد که بر روی تخت بیمارستان است و سرش را باندپیچی کردهاند و قلبش آکنده از ترس است. فشارهای کاری ناشی از اداره کسب و کار در حال توسعهاش که با همکاری همسرش سارا آن را اداره میکند، موجب شده بود تا در حین دویدن صبحگاهی نقش بر زمین شود. وقتی که مایکل در مییابد مردی که جانش را نجات داده یک نجار است، با او دیدار میکند و خیلی زود متوجه میشود که او بسیار فراتر از یک نجار معمولی است؛ او علاوه بر نجار بودن، نجات دهنده جان آدمها و سازنده کسب و کارها و تیمهای کاری است.
همانطور که نجار تجربیات و اندوختههای حکیمانهاش را در اختیار مایکل
میگذارد، مایکل نیز در تلاش است تا کسب و کارش را به رغم دشواریها، عدم
پذیرشها، ترس و همینطور شکستها نجات دهد.
جان گوردون با استفاده از تجربیات ارزنده خود میکوشد تا در این کتاب داستانی آموزنده و سرگرم کننده را روایت کند که شما را تشویق میکند تا به کمک بزرگترین راهبردهای موفقیت، زندگی، شغل و تیمی بهتر بسازید.
پیش گفتار
فصل 1: بیهوشی
فصل 2: استراحت
فصل 3: نجّار
فصل 4: پر از اضطراب و استرس
فصل 5: گرفتار
فصل 6: شاهکارت را طراحی کن
فصل 7: هنرمند باش
فصل 8: متوجّه خواهی شد
فصل 9: همه نجّار را دوست دارند
فصل 10: باور
فصل 11: با خودت حرف بزن به جای اینکه به خودت گوش بدهی
فصل 12: سارا
فصل 13: آشفتگی
فصل 14: بزرگترین راهبرد موفقیت
فصل 15: عشق یک تعهد است
فصل 16: آدمها مبلمان و اثاثیه نیستند
فصل 17: دومین راهبرد مهم موفقیت
فصل 18: ساندویچ
فصل 19: سومین راهبرد بزرگ موفقیت
فصل 20: عشق ورزی، خدمت گذاری، توجّه
فصل 21: ارزش
فصل 22: قلب موفقیت
فصل 23: شکست
فصل 24: موفقیت زمان میبرد
فصل 25: موهبتی به نام شکست
فصل 26: کار نا تمام
فصل 27: شجاعت
فصل 28: بارقههایی از امید
فصل 29: به دنبال هدف باش
فصل 30: همه برای یکی
فصل 31: پیشرفت
فصل 32: همه چیز روحانی است
فصل 33: خلق ناممکن
فصل 34: بساز
فصل 35: موفقیت را با دیگران تقسیم کن